ıllıllı یه گل به دلت بزنıllıllı مامانبزرگ رو یادت میآمد؟ با چادر نماز گلدارش؟ میگفت: بیا بشین تو بغلم. تو هم بشو یکی از گلهای چادرم. اون وقت من میشدم گل چادر مامانبزرگ... حالا تو بیا... این دفعه میخوام بشم گل تو، نه! تو بشو گل من. اون وقت من پروانهات میشم و هی دورت میچرخم.تا حالا در مورد خلقت گل فکر کردی؟ اینکه چرا خداوند گلها رو آفرید؟ اصلاً منظورش چی بوده؟ تصور کن! در دنیا همه چی باشه ولی گل نباشه. درخت باشه. آب باشه. پروانههای رنگارنگ، پرندگان خوش آواز، انسانها و حیوانات زیبا ... و خلاصه از هر چیزی، بهترینش! اما گل نباشه. فکر نمیکنی یه چیزی کمه؟! یه تابلوی نقاشی از بهار بکش که,ııı,دلت,بزنııı ...ادامه مطلب