باز باران داده فرصت ، باز شاعر می شوم کرده ام اینگونه عادت ، باز شاعر می شوم کفتری هر روز می کوبد به پشت پنجره باز من ، یک بیت قدرت...باز شاعر می شوم توی جنگلهای گیلان ، یک نفر آتش گرفت غصه دارم،خورده ام خط،باز شاعر می شوم توی کرمانشاه و تبریز و میان زلزله باز ویرانی و خفّت... ، باز شاعر می شوم با لرستان و گلستان و شبی سیلاب و مرگ اِی بلانسبت به غیرت ، باز شاعر می شوم دیگر از زندان این دنیا ،دل ِ مردم گرفت عده ای در بند بدعت ، باز شاعر می شوم...
برچسب : نویسنده : 3eleman13605 بازدید : 214